English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6633 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be in demand U خریدارداشتن مطلوب بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
awaiting U منتظر بودن
awaited U منتظر بودن
awaits U منتظر بودن
await U منتظر بودن
abhide U منتظر بودن
to look out U منتظر بودن
sweat out <idiom> U با دلواپسی منتظر بودن
hold breath U منتظر یک اتفاق بودن
hang about U در نزدیکی منتظر بودن
lie over U متمایل بودن منتظر ماندن
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
mark time <idiom> U منتظر وقوع چیزی بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
lurked U درانتظار فرصت بودن
watch one's time U مراقب فرصت بودن
lurk U درانتظار فرصت بودن
lurks U درانتظار فرصت بودن
lurking U درانتظار فرصت بودن
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
to feverishly look forward to something U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
to look forward to something excitedly U با پرشوری و هیجان منتظر چیزی بودن
favourble balance of trade U تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
standbys U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
standby U منتظر عملیات ماندن منتظر باشید
utopiannism U اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
favorite U مطلوب
optimum U حد مطلوب
optimum U مطلوب
favorable U مطلوب
favorites U مطلوب
favourite or vor U مطلوب
favourites U مطلوب
indign U نا مطلوب
coveted U مطلوب
desired U مطلوب
favourite U مطلوب
optimal U حد مطلوب
desirable U خواستنی مطلوب
merit goods U کالاهای مطلوب
optimum U مقدار مطلوب
at a premium U بسیار مطلوب
optimum U حالت مطلوب
ideals U کمال مطلوب
lief U مطلوب مایل
ideal U کمال مطلوب
target profit U سود مطلوب
favourable U موافق مطلوب
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
safe velocity U سرعت مطلوب
optimal solution U راه حل مطلوب
desired leading U مسیر مطلوب
nice U دلپذیر مطلوب
nicer U دلپذیر مطلوب
nicest U دلپذیر مطلوب
optimum height U ارتفاع مطلوب
optimum output U تولید مطلوب
optimum point U نقطه مطلوب
optimum population U حد مطلوب جمعیت
optimum speed U سرعت مطلوب
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
eligible U واجد شرایط مطلوب
bland U شیرین و مطلوب نجیب
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
blandest U شیرین و مطلوب نجیب
desired rate of development U نرخ مطلوب توسعه
blander U شیرین و مطلوب نجیب
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
favourably U بطور مساعد یا مطلوب
ideal irrigation interval U فاصله مطلوب ابیاری
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
towardly U امید بخش مطلوب
optimal U مربوط به کمال مطلوب
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
idealistic U مطلوب وابسته به ارمان گرایی
desired rate of capital accumulation U نرخ تراکم سرمایه مطلوب
your action produced the desired effect U اقدامتان اثر مطلوب بخشید
desired ground zone U نقطه ترکش اتمی مطلوب
To obtain the desired result . U نتیجه مطلوب را بدست آوردن
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
beau ideal U زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desired leading U سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
wistful U منتظر
anticipatory U منتظر
waiting U منتظر
waiter U منتظر
inexpectant U نا منتظر
trray U منتظر
waiters U منتظر
expectant of U منتظر
anticipant U منتظر
anticipator U منتظر
trray U منتظر شدن
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
deliberates U با فرصت
deliberations U فرصت
season U فرصت
deliberate U با فرصت
deliberation U فرصت
deliberating U با فرصت
deliberated U با فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
seasoned U فرصت
seasons U فرصت
space U فرصت
spaces U فرصت
times U فرصت
opportunities U فرصت
chars U فرصت
opportunity U فرصت
occasioned U فرصت
occasion U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
breather U فرصت
breathers U فرصت
oportunity U فرصت
occasions U فرصت
time U فرصت
timed U فرصت
char U فرصت
charring U فرصت
chare U فرصت
occasioning U فرصت
hold one's horses <idiom> U باصبوری منتظر ماندن
to wait for any one U منتظر کسی شدن
on deck U دونده منتظر نوبت
to look forward to something U منتظر چیزی شدن
i await you U منتظر شما هستم
i pause for a reply U منتظر پاسخ هستم
to look for anything U منتظر چیزی شدن
less than release unit U یکان منتظر حمل
chancing U فرصت بل گرفتن
occasioned U فرصت مناسب
at leisure U فرصت دار
head start U فرصت برتری
make time U فرصت کردن
head starts U فرصت برتری
deliberate defense U پدافند با فرصت
opportunism U فرصت طلبی
tidewaiter U مترصد فرصت
tidewaiter U درانتظار فرصت
occasions U فرصت مناسب
times U فرصت موقع
times U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
timed U فرصت مجال
time U فرصت موقع
time U فرصت مجال
occasioning U فرصت مناسب
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
opportunist U فرصت طلب
leisure U فرصت مجال
chancing U فرصت مجال
market opportunity U فرصت بازار
opportunity cost U هزینه فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
get a break <idiom> U فرصت داشتن
chance U فرصت مجال
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
chances U فرصت بل گرفتن
chance U فرصت بل گرفتن
last-ditch U آخرین فرصت
occasion U فرصت مناسب
betimes U در اولین فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
chances U فرصت مجال
chanced U فرصت بل گرفتن
vantage U تفوق فرصت
chanced U فرصت مجال
to look forward to something U با خوشحالی منتظر چیزی شدن
abide U منتظر شدن وفا کردن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
abided U منتظر شدن وفا کردن
await U منتظر شدن انتظار داشتن
stick around <idiom> U همین دوروبر منتظر ماندن
awaited U منتظر شدن انتظار داشتن
abides U منتظر شدن وفا کردن
awaits U منتظر شدن انتظار داشتن
awaiting U منتظر شدن انتظار داشتن
slot machine U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
Recent search history Forum search
1For optimal results drink a minimum of 1 gallon of water daily
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1wait a while
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
2ظروف یکبار مصرف بصورت عامیانه به انگلیسی چی میشه
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com